شعر فرزند

1

چه بی صدا شکسته شد آینه‌ی جوانیت
نخوانده پاره پاره شد کتاب زندگانیت


2

تو شدی فارغ و ماندم من غمدیده غریب
رفتی و داغ نهادی به دل من پسرم


3

همچون نسیم آمد و یک لحظه نماند و رفت
عطرش ولی هنوز به گلزار مانده است


4

 گفتم که فراق تو نبیبنم که دیدم
آمد به سرم هر آنچه می ترسیدم


5

درختی کاشتم تا گل دهد بویم گل او را
درختم غنچه داد اما اجل پرپر نمود او را


6

 نو گلی پرورده بودم خاک از دستم ربود
آن چنان در برگرفت گویی که در عالم نبود
سال ها زحمت کشیدم تا گلم پرورده شد
ناگهان پیک اجل آن غنچه را از من ربود


7

دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوج سیمین در کنارش
فلک برسر نهادش لوح سنگین


8

قصه‌ی مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود
در عزایت جامه را برتن دریدن زود بود
آخر ای یارهمه ای مظهر مهرو وفا
در سرای جاودان منزل گزیدن زود بود


9

آفتابی در جهان تابیدو رفت
عمرکوتاهش جهان را دید و رفت
هیچ کس از دست او رنجش نداشت
ازچه رو از دست ما رنجید و رفت


10

زود بودش سفر مرگ ولی
گل مگر دیرتوانش پژمرد
عاشقان را غم هجرش سوزاند
رفت و دل ها به خزانش افسرد


11

مادر منشین چشم به راه گذر امشب
بر کلبه پر مهر تو زین بعد نیایم
آسوده بیارام مکن فکر مرا هیچ
بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم


12

عزیز خفته در خاکم، گل باغ دلم بودی
درخشان گوهر پاکم، چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو، اگر گرد جهان گردم
تو را ای نازنین دختر، که یا و همدمم بودی


13

ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زندی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگ دلان زود برفتی


14

افسوس کزین جهان فانی رفتی
آوخ که به مرگ ناگهانی رفتی
تا زنده ام از آتش هجرت همه روز
سوزد دل من که در جوانی رفتی


15

فلک آخر ربودی گوهر یکدانه مارا
بگو بر ما چرا بردی تو آن دردانه مارا؟
ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن
گل ما چیدی و برهم زدی گلخانه مارا

________________________

شعر های بیشتر در حال اضافه شدن است


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *